تعداد رکوردهای یافت شده: 777
چگونه دل نسپارم به صورت تو، نگارا؟
چگونه دل نسپارم به صورت تو، نگارا؟ شاعر : اوحدي مراغه اي
که در جمال تو ديدم کمال صنع خدا را چگونه دل نسپارم
به صورت تو، نگارا؟ جماعتي که تحمل نميکنند بلا را چه بر خورند ز
بالاي نازک تو؟ ندانم دين ديار ندانم که رسم چيست شما را نه رسم ...
|
تا دل مجروح من عاشق زار تو شد
تا دل مجروح من عاشق زار تو شد شاعر : اوحدي مراغه اي
هيچ نديديم و عمر در سر کار تو شد تا دل مجروح من عاشق زار
تو شد فکرم ازان روز باز روز شمار تو شد لعل تو روزي مرا وعدهي وصلي
بداد بر سر کوي تو مرد، خاک ديار تو شد زنده بود عاشقي، کز ...
|
هر که او عاشق آن روي بود صبر نداند
هر که او عاشق آن روي بود صبر نداند شاعر : اوحدي مراغه اي
عاشق خويشتنست آنکه ازو صبر تواند هر که او عاشق آن
روي بود صبر نداند گل خجالت برد و بيد عرقها بچکاند گر ببينند رخ و
قد ترا بيد گل، اي بت همچو فرهاد به صحرا و به کوهم بدواند بيم ...
|
عاشق کسي بود که چو عشقش ندي کند
عاشق کسي بود که چو عشقش ندي کند شاعر : اوحدي مراغه اي
اول قدم ز روي وفا جان فدي کند عاشق کسي بود که چو عشقش
ندي کند گر جان کنند در سر کارش کري کند دلبر، که دستگيري عاشق کند ز
لطف بستان به ياد دوست بخور، تا شفي کند زهري که دشمني دهد از ...
|
درين همسايه شمعي هست و جمعي عاشق از دورش
درين همسايه شمعي هست و جمعي عاشق از دورش شاعر : اوحدي مراغه
اي که ما صد بار گم گشتيم همچون سايه در نورش درين
همسايه شمعي هست و جمعي عاشق از دورش روان عاشقان مست از فريب چشم
مخمورش وجود بيدلان پست از سواد چين زلف او خنک چشمي که ميبيند
دمادم ...
|
ماهرويا، عاشق آن صورت پاک توام
ماهرويا، عاشق آن صورت پاک توام شاعر : اوحدي مراغه اي
بندهي قد خوش و رفتار چالاک توام ماهرويا، عاشق آن صورت
پاک توام روشنايي باز ميدارد ز ادراک توام قرص خورشيدي، که چون بر
رويت اندازم نظر فتنهي خال رخ خوب طربناک توام فارغ از حال دل ...
|
دل عاشق بدان فکرت چو برخاست
دل عاشق بدان فکرت چو برخاست شاعر : اوحدي مراغه اي
زبان خامه را پاسخ بياراست دل عاشق بدان فکرت چو برخاست
بدين سان نکتهاي تازه و تر رقم زد بر بياض نامه چون زر
|
|
چو ديد آن عاشق دلسوز خسته
چو ديد آن عاشق دلسوز خسته شاعر : اوحدي مراغه اي
همايون نامهي يار خجسته چو ديد آن عاشق دلسوز خسته رخش چون
کاه گشت و غصه چون کوه به جوش آمد دلش از درد و اندوه به زاري گفت با
باد بهاري ز نو آغاز کرد افغان و زاري
|
کيست در عالم ز عاشق خوارتر؟
کيست در عالم ز عاشق خوارتر؟ شاعر : جامي
نيست کار از کار او، دشوارتر کيست در عالم ز عاشق خوارتر؟ ني تمناي
دلش حاصل شود ني غم يار از دلش زايل شود طعنهي بدخواه و پند
نيکخواه مايهي آزار او بي گاه وگاه جامهي آسودگي بر خود دريد
چون ...
|